شهر دزد!

شهر دزد! شب آخر احسان غذای محلی دانوب رو توی ی ماهی تابه گرم کرده بود ک فرداش تو اتاق مونده بود. بعد از ی هفته تنبلی آخر ی شب شستمش بردم در اتاق 6 بدم به دانوب. دیدمش سلام علیک کردیم منو ب هم اتاقیاش معرفی کرد. و طبق معمول همه شون از سلام… Continue reading شهر دزد!

محمد شیرازی

  محمد شیرازی روز اول که وارد پانسیون سلوک شدم، انتظارم مثل عکسای توی سایتش بود. شب اول ده تخته خوابیدم. زیاد بد نبود. فقط حرف زدن دو تا از بچه ها تا پاسی از شب، خواب از چشمای مسافر می‌دزدید. فرداشم که تذکر دادن به مرتب بودن، دیگه ز کف بدم اومد از ده… Continue reading محمد شیرازی