برف زده

یاد یه روز پاییزی افتادم سال ۹۳. از خونه ب سمت شرکت راه افتادم.حدود ۹ صب بود. تو فکر بودم که چرا کارمون نمیچرخه. شرکت خودمون بود. مسیرم از زندان #قصر میگذشت. الان باغ موزس. صبح سردی بود. همیشه تهران یهو اواخر آبان یا اوایل آذر سرد میشه. هوا صاف تر از روزای قبل بود.… Continue reading برف زده

اتاق ۴۰۹

خوب خدا رو شکر.بعد از ی ترم بالاخره اسمم ثبت شد تو اتاق خودم. البته هنوز دارم اجاره خونه میدم. متاسفانه. ولی خوب. تا آخر فروردینه. بعدش دیگه اینجام. اینجا کلی خاطره داریم. با سیاوش و علی رضا و علی و رسول ( جمشید)‌ و محمد ( قربونت) . آرش هم میاد گاها. محسن هم… Continue reading اتاق ۴۰۹

عکس ترم یک

بالاخره تمام شد

اولین و تنها داشبورد مدیریتی من تاییدشو از رییس بازاریابی گرفت و حالا کارخونمون داشبورد مدیریتی فروش داره با انواع امکانات جانبی. الحمدلله. راضیم. ی دوهفته طول کشید. بعدا باید تغییر کنه. با تغییر order type ها. الان روی کانال های فروش متمرکز شده. الحمدلله

ماه

ماه، بالای سر آبادیست. ما باز در راه تهرانیم. هربار ک می‌آیم آرزوی ماندن دارم، و هربار رفتنم آرزوی برگشتن. یاد قانون لنز توی سیم لوله ها افتادم. این قانون جدی همه جا صدق میکنه. چ برای خوایبیدن، چ اینرسی. چ هر حرکت دیگه‌ای. و حالا می‌بینم حرف ن دارم. واسه نوشتنو می‌گم. اینقدر هنوز خود… Continue reading ماه

شهر دزد!

شهر دزد! شب آخر احسان غذای محلی دانوب رو توی ی ماهی تابه گرم کرده بود ک فرداش تو اتاق مونده بود. بعد از ی هفته تنبلی آخر ی شب شستمش بردم در اتاق 6 بدم به دانوب. دیدمش سلام علیک کردیم منو ب هم اتاقیاش معرفی کرد. و طبق معمول همه شون از سلام… Continue reading شهر دزد!

محمد شیرازی

  محمد شیرازی روز اول که وارد پانسیون سلوک شدم، انتظارم مثل عکسای توی سایتش بود. شب اول ده تخته خوابیدم. زیاد بد نبود. فقط حرف زدن دو تا از بچه ها تا پاسی از شب، خواب از چشمای مسافر می‌دزدید. فرداشم که تذکر دادن به مرتب بودن، دیگه ز کف بدم اومد از ده… Continue reading محمد شیرازی