شرکت پاکسان

امروز یکی از اون روزای خواب آلودگیه! دیشب اصلا نتونستم بخوابم . البته ناشکری نکنم یه کوچولو خوابم برد!ساعت حدود 10:40 بود که سوار اژانس شدم و با 3500 رفتم ترمینال کاوه.اونجا تازه متوجه شدم حرکت 11:45 هست و به همین دلیل یکم معتل شدم .بلیطم اینترنتی و به نام شرکت خریداری شده بود .… Continue reading شرکت پاکسان

بعد از ظهر روز اول در شرکت پاکسان

بعد از ظهر روز اول در شرکت پاکسان وقت ناهار که شد خانم امیدیان ،سرپرست تیم ای آر پی پاکسان،نفری یه برگ ژتون غذا آوردند و همگی رفتیم ناهار.بوی مواد شوینده تمام فضا رو برداشته بود.احساس میکردی اگه دست به ششات بمالی قریچ قریچ صدای تمیزی میده!غذا ماهی بود. قزل آلا .سوخاری .با نارنج .همراه… Continue reading بعد از ظهر روز اول در شرکت پاکسان

ظهر روز چهارم

ظهر روز چهارم ساعت ناهار روز چهارم کار توی شرکت باساست الان اذانه… روز های گذشته بیشتر به مطالعه گذشت و احتمالا تا ماه اینده و شاید سال اینده هم به همین روند طی بشه . خوب هرچی باشه باسا سازمان بزرگیه و ERP هم مفهومی پیچیدست.توی این چند روز مهندس نخعی هر روز برای… Continue reading ظهر روز چهارم

ظهر روز چهارم

ظهر روز چهارم ساعت ناهار روز چهارم کار توی شرکت باساست الان اذانه… روز های گذشته بیشتر به مطالعه گذشت و احتمالا تا ماه اینده و شاید سال اینده هم به همین روند طی بشه . خوب هرچی باشه باسا سازمان بزرگیه و ERP هم مفهومی پیچیدست.توی این چند روز مهندس نخعی هر روز برای… Continue reading ظهر روز چهارم

روز اول

دیشب که از حول درست خوابم نبرد! ساعت 3 یک بار پا شدم … 4 هم یک بار! صبح هم با اولین زنگ ساعت طبق معمول همه دفعه اول هام!!! بر پا شدم … یه کم اضطراب داشتم … از خونه تا سر کوچه در این هوای سرد حدود 5 دقیقه زمان برد و از… Continue reading روز اول

روز اول

روز اول روز اول کار در باسا (شرکت بین المللی انفورماتیک سیستم آوران) دیسب که از حول درست خوابم نبرد! ساعت 3 یک بار پا شدم … 4 هم یک بار! صبح هم با اولین زنگ ساعت طبق معمول همه دفعه اول هام!!! بر پا شدم … یه کم اضطراب داشتم … از خونه تا… Continue reading روز اول

انسان

بازیگرم و نقش تئاترم همه حرف است تاثیر پذیری من از سایه و برف است گاهی بشوم دستخوش عشق فلان فرد گاهی بشوم سنگ دل و آهن و خونسرد گه تیر زنم بر قدح سرخ و سر شاه گه کافرم و نیست سرم در طلب راه گه نوح شوم رفته جهان یکسره در آب فرعون… Continue reading انسان

روضه رضوان

پند و اندرز رفیقان نرود در گوشم پدرم روضه ی رضوان به دو گندم بفروختهمه گویند که در دام تو وافتاد دلم که ز دیدار توچون ماه وشی مدهوشم من چگونه همه عالم به تویی نفروشم پای بنده نگهت، شکره، از سر پوشم

خموش

در طلبت آمده‌ام بر خروش زآتش رویت نه غریب است جوش                              دستم اگر پاره شد از اشتیاق  رخ بنمایان و گناهم بپوش   قامت رعنات چو دیدست سرو  تا ابدالدهر بمانده خموش  گوشه ی چشمی بنمایی اگر  صبر و قرارم برود همچو هوش چشمم اگر کور شد از دوریت بهر قدمهات به راه است گوش                                  لب… Continue reading خموش