ویلن

مرا خورشید و مه انکار کردند / تن نالان من افگار کردند لباس عافیت از دل دریدند/ گل امید من را خوار کردند یل دستان و رستم وار بودیم / چنین بیچاره ما را زار کردند کلام ما به خون خواهی کشیدند / سر طفلان دل بر دار کردند الف در بیت آخر چشم تر… Continue reading ویلن

قانون سوم

نقطه و دایره مث پرگار آتش و دود، کاغذ و خودکار جای سیگار روی لب هایش جای لب روی دسته ی سیگار جای یک جای خالی در قلبش و نفس هاش بر در و دیوار عطر خیس نگاه بر چشمش کوری چشم خیس از دیدار فکر مستش به روی ثانیه ها ساعتی بی طپش دم… Continue reading قانون سوم

قانون سوم

نقطه و دایره مث پرگار آتش و دود، کاغذ و خودکار جای سیگار روی لب هایش جای لب روی دسته ی سیگار جای یک جای خالی در قلبش و نفس هاش بر در و دیوار عطر خیس نگاه بربدنش کوری چشم خیس از دیدار فکر مستش به روی ثانیه ها ساعتی بی طپش دم یک… Continue reading قانون سوم

نگار

باز به یاد آمدم، صورت و روی نگار جان به خروش آمده زین هنر کردگار   خاطرم از دست رفت در طلب روی او سرو روانم ببین، روی همیشه بهار   دست دعا برکشم، آز و طمع میکشم روی تو را می کشم ، هدیه ی پروردگار   حاکم و والی من ، بهتر خوبان… Continue reading نگار

مثل سکوت

همچنان شب ک شمشیر ز گیسوی شما آخته بودیا مث روز ک از روی تو بر چشم ترم تاخته بود همچنان خوشه ی امید درون صدف صاف نسیمک ب مژگان هوا خربزه انداخته بود چو خروسی ک سر صبح فلک اربده زدیا چو پروانه ک رنگ از پر خود باخته بود غم تو صحبت امروز… Continue reading مثل سکوت

Published
Categorized as شعر

برای خورشید

خورشید ماه رویم، بشنو ز “دل” پیامیفرصت شمار جانا، هر فرصت سلامی زهر عبور یک دوست، هرچند تلخ باشدبرهاند از غم عیب، تلخ درون جامی طوفان غم به ساحل، کشتی نشسته بر گلآهی نشسته بر دل، بردار خسته گامی از خنده ی رفیقان، یا رحم از رقیبانبگذر، که این بهاران، باشد خیال خامی دل برخدای… Continue reading برای خورشید

Published
Categorized as شعر

نوای راست پنج

دوباره شب شد و دلم، هوای بودن توهدوباره قلب کوچکم، واسه سرودن توه تو در حصار ذهن من، و من به حصر ذکر توتو بی حیال هرچه من، و من به ذکر فکر تو نفس مفس ترانه ها، به یاد اون دقیقه هاپر از تبسم توه، شقایق و شقیقه ها نوای راست پنج تو، نوا… Continue reading نوای راست پنج

Published
Categorized as شعر

نا تمام

نیازی به بودن کنار تو نیست من این بازی ساده را از برم میان من و باغ چشمان تو گذشتست این بار آب از سرم ببین مرغ بی تاب این خاطرات گل تیغ تیزم، ببین پرپرم! Mohammad Hossein Ebrahimzadeh محمد حسین ابراهیم زاده

Published
Categorized as شعر

صبح سحرگه زود

صبح سحرگه زود آتش گرفته بی دود بر چشم، ژاله مسعود فارق ز وضع موجود در اجتماعِ پر “بود”  تنها، “نبود”، کم بود. یک فرصت طلایی آغاز آشنایی فنجان برای چایی ای مهربان کجایی حرفی پر از جدایی برخواست آتش از دود با خاطرات یاران ساعی و دل خرامان در عمق روز باران بی سایه… Continue reading صبح سحرگه زود

Published
Categorized as شعر

آن وقت …

وقتی که مرا خواب در آغوش کشیده وقتی به لبت، میوه ی یک بوسه رسیده وقتی کمر همت من گشته خمیده یا رشته ی فکرم، گرهِ کور،تنیده وقتی که ز تو، رنگ ز رخسار پریده از محبس افکار، دگر، بال رهیده جان در طلب مهر تو “جان کاه” خریده از دیده شده اشک روان، زانچه… Continue reading آن وقت …

Published
Categorized as شعر