ببخشید عمه جان دیشب چنان شد |
ازآن چیزی که ترسیدم همان شد |
برادر زاده ات عمه چنین نیست |
ز الطاف شما هرگز غمین نیست |
ولیکن شیوه ی دنیا همین است |
اصولا پایه ی دنیا برین است |
که آدم هردمی برنامه ریزد |
دم آخر همه بر آب ریزد |
به ناگه زنگ از همکار تهران |
که یالا دیر گشته کار تهران |
و یا در دم هوا هم سرد گردد |
جلوی چشم آدم گرد گردد |
نمی داند دل من تنگ گشته |
که یاد عمه جان پر رنگ گشته |
نمی داند مرا مهر تو چون است |
دلم از دوریت مانند خون است |
دل عمه به جانم راه دارد |
که عمه صورتی چون ماه دارد |
ولیکن نگذرید از بخت و قسمت |
گهی جان خوار دارد گه به هشمت |
خلاصه گویمت با مد و تشدید |
که کوتاهی بنده را ببخشید |
|
|