عمه جان

Categories

ببخشید عمه جان دیشب چنان شد

ازآن چیزی که ترسیدم همان شد

برادر زاده ات عمه چنین نیست

ز الطاف شما هرگز غمین نیست

ولیکن شیوه ی دنیا همین است

اصولا پایه ی دنیا برین است

که آدم هردمی برنامه ریزد

دم آخر همه بر آب ریزد

به ناگه زنگ از همکار تهران

که یالا دیر گشته کار تهران

و یا در دم هوا هم سرد گردد

جلوی چشم آدم گرد گردد

نمی داند دل من تنگ گشته

که یاد عمه جان پر رنگ گشته

نمی داند مرا مهر تو چون است

دلم از دوریت مانند خون است

دل عمه به جانم راه دارد

که عمه صورتی چون ماه دارد

ولیکن نگذرید از بخت و قسمت

گهی جان خوار دارد گه به هشمت

خلاصه گویمت با مد و تشدید

که کوتاهی بنده را ببخشید

Leave a comment

Your email address will not be published. Required fields are marked *


The reCAPTCHA verification period has expired. Please reload the page.