او نظر کرده که من عاشق و دیوانه شدم / ور نه من در دل خود هیچ ندارم از خویش
چشم مستش به دل پیر و جوان گر زده زخم / قلب چون سنگ مرا کرده نگاهی صد ریش
آرزو هست به خوبان که برش جان بدهند / شوق دیدار رخش کشته مرا پیشا پیش
حاجتی نیست بر آن زلف پر از پیچ و خمش / مژه اش همچو طنابی کشدم جانب خویش
با رخ ماهش از این صفحه ی شطرنج دلم / مات ماتم من از این بعد پس از صدها کیش
ببر ای باد صبا حرف دلم را و بگو / یا حسین عشق همه ی اهل دلی بی کم و بیش