سلسله

عمريست كه چون پياله اي پاك شديمنه مست به زمزم و نه از تاك شديميك عمر درون سلسله رقصيديماز خاك بر آمديم و در خاك شديم Mohammad Hossein Ebrahimzadeh محمد حسین ابراهیم زاده

Published
Categorized as شعر

تك صورتت

باز تك صورتت شاه دلم مات كرد يكه سوار نگاه، قلعه خرابات كرد گرم شدم از فراق آتش دل سوختم بوسه چشم و نگاه،ثانيه ساعات كرد غرش ديو عبوس ، لرزش پاي هوس آن نفس آتشين،سيره اموات كرد هرم طلب خشك كرد، چشمه ي ذوق و طرب سيل فنا صور شد،درد ملاقات كرد تاب تب… Continue reading تك صورتت

انسان

بازیگرم و نقش تئاترم همه حرف است تاثیر پذیری من از سایه و برف است گاهی بشوم دستخوش عشق فلان فرد گاهی بشوم سنگ دل و آهن و خونسرد گه تیر زنم بر قدح سرخ و سر شاه گه کافرم و نیست سرم در طلب راه گه نوح شوم رفته جهان یکسره در آب فرعون… Continue reading انسان

روضه رضوان

پند و اندرز رفیقان نرود در گوشم پدرم روضه ی رضوان به دو گندم بفروختهمه گویند که در دام تو وافتاد دلم که ز دیدار توچون ماه وشی مدهوشم من چگونه همه عالم به تویی نفروشم پای بنده نگهت، شکره، از سر پوشم

خموش

در طلبت آمده‌ام بر خروش زآتش رویت نه غریب است جوش                              دستم اگر پاره شد از اشتیاق  رخ بنمایان و گناهم بپوش   قامت رعنات چو دیدست سرو  تا ابدالدهر بمانده خموش  گوشه ی چشمی بنمایی اگر  صبر و قرارم برود همچو هوش چشمم اگر کور شد از دوریت بهر قدمهات به راه است گوش                                  لب… Continue reading خموش