There is no excerpt because this is a protected post.
Category: داستان
Protected: داستان
There is no excerpt because this is a protected post.
وصال
از سپاهان شهر که در اومدیم، سکوت شب همه جا رو گرفته بود. ما بودیم توی یه پراید خسته و سلاحمون برای مقاومت در برابر سنگینی سکوت موسیقی آرومی بود ک داشت از روی فلش شکسته چسب خورده پخش میشد. روز طولانی بود. هر دو خسته بودیم اما چشمامون برق میزد. و بدنمون هنوز… Continue reading وصال