Obj Mou T1

جلسه سوم OBJ MOU T1 با حضور دو تا آقای خبره مالیاتی کشور که هرکدوم دو تا کتاب دارن که قورتشون دادن، یکی کتاب قانون مالیات های مستقیم و یکی قانون مالیات بر ارزش افزوده. یک نفر خانم تحلیل گر سیستم که سمت اداره مالیاته، یک نفر خانم ناظر که خیلیم تسلت داره و خیلی… Continue reading Obj Mou T1

گذر

با مهدی درفشی، در بلندای بام، ب آبیاری برهوت تشنه کولر نشستیم. تازه اذان شده. هوا دم داره. بحث گذر زمانه. بحث تعریف زندگی. میگه تا صد سال پیش، اینجا شاید روستایی بوده. هزار سال پیش شاید بیابانی.⌛صد هزار سال پیش شاید دریا. میگمش، شاید ی روزی، دقیقا همینجا⏰ دو تا دایناسور ب هم رسیدن.… Continue reading گذر

ماه

ماه، بالای سر آبادیست. ما باز در راه تهرانیم. هربار ک می‌آیم آرزوی ماندن دارم، و هربار رفتنم آرزوی برگشتن. یاد قانون لنز توی سیم لوله ها افتادم. این قانون جدی همه جا صدق میکنه. چ برای خوایبیدن، چ اینرسی. چ هر حرکت دیگه‌ای. و حالا می‌بینم حرف ن دارم. واسه نوشتنو می‌گم. اینقدر هنوز خود… Continue reading ماه

حرف دل

  می‌چسبانمت به سینه، شروع می‌شود، غم ناله های سرد از نازکی صدای کودکم با بم دلتنگی دو و این دو ادامه ایست بر مسیر هفت رنگ فلک و سول مبارک است شعر دل ناله‌ام ب مادر ننه جون قربونتم، حیرونتم، عاشق و بلا گردونتم رقص سما می‌شود اندوه، کجایی، کجیی ک تو اینجایی لای… Continue reading حرف دل

شهر دزد!

شهر دزد! شب آخر احسان غذای محلی دانوب رو توی ی ماهی تابه گرم کرده بود ک فرداش تو اتاق مونده بود. بعد از ی هفته تنبلی آخر ی شب شستمش بردم در اتاق 6 بدم به دانوب. دیدمش سلام علیک کردیم منو ب هم اتاقیاش معرفی کرد. و طبق معمول همه شون از سلام… Continue reading شهر دزد!

محمد شیرازی

  محمد شیرازی روز اول که وارد پانسیون سلوک شدم، انتظارم مثل عکسای توی سایتش بود. شب اول ده تخته خوابیدم. زیاد بد نبود. فقط حرف زدن دو تا از بچه ها تا پاسی از شب، خواب از چشمای مسافر می‌دزدید. فرداشم که تذکر دادن به مرتب بودن، دیگه ز کف بدم اومد از ده… Continue reading محمد شیرازی

اسمت

این متن مال من نیست. حتی تو این لحظه نمیدونم مال کیه. اما قشنگه. عادت به شنیدن اسمم از زبانت ندارم…. کم می گویی…. خیلی کم…. آنقدر کم که گاهی خیال می کنم حتی اسمم را نمی دانی… اما من، مدام اسمت ورد زبانم است…. لابه لای پرچانگی هایم…. لا به لای زرزر کردن هایم….… Continue reading اسمت

آنچه گذشت…

امروز آخرین شنبه ساله. ی محاسبه ای کنیم از خودمون. ک فرمود : واذا رایتم الربیع، فاکثروا ذکر النشور. وقت بهار طبیعت بسیار از عقبی یاد کنید. و حاسبوا قبل ان تحاسبوا. حساب خودتان برسید قبل ازینکه ب حساب شما برسند. و خود کرده را تدبیر نیست. سال گذشته رو از لحاظ کاری توی باسا… Continue reading آنچه گذشت…