آقاجون

خونه آقاجونمم میگن پس میخواسی بالا رو نقشه بکشی واسش چی شد؟ ی لبخند میزنم تلخ تر از نیش تلخ تر از غم غربت تلخ تر از غم هجران میگم آقاجون برنامه زندگیم عوض شد اشک تو چشام جمع میشه فرار میکنم تو بازیچه ی بچه ها

حرف دل

  می‌چسبانمت به سینه، شروع می‌شود، غم ناله های سرد از نازکی صدای کودکم با بم دلتنگی دو و این دو ادامه ایست بر مسیر هفت رنگ فلک و سول مبارک است شعر دل ناله‌ام ب مادر ننه جون قربونتم، حیرونتم، عاشق و بلا گردونتم رقص سما می‌شود اندوه، کجایی، کجیی ک تو اینجایی لای… Continue reading حرف دل

شهر دزد!

شهر دزد! شب آخر احسان غذای محلی دانوب رو توی ی ماهی تابه گرم کرده بود ک فرداش تو اتاق مونده بود. بعد از ی هفته تنبلی آخر ی شب شستمش بردم در اتاق 6 بدم به دانوب. دیدمش سلام علیک کردیم منو ب هم اتاقیاش معرفی کرد. و طبق معمول همه شون از سلام… Continue reading شهر دزد!

محمد شیرازی

  محمد شیرازی روز اول که وارد پانسیون سلوک شدم، انتظارم مثل عکسای توی سایتش بود. شب اول ده تخته خوابیدم. زیاد بد نبود. فقط حرف زدن دو تا از بچه ها تا پاسی از شب، خواب از چشمای مسافر می‌دزدید. فرداشم که تذکر دادن به مرتب بودن، دیگه ز کف بدم اومد از ده… Continue reading محمد شیرازی