ملاقات

عصر روز جمعه آخر تابستون، روی نیمکت تنهای پارک، همراه صدای سکوت، و نسیم خنک، صدای کلاغ های پر طمع، و گریه ی بچه ی تخس …. “بابایی” بچه رو خوابونده بود یا سرش رو گرم بازیچه هاش کرده بود. یه گورستان سرد برای آرزو های محال درست کرد. و اونجا .. با ۹۳ روبرو… Continue reading ملاقات

ملاقات

عصر روز جمعه آخر تابستون، روی نیمکت تنهای پارک، همراه صدای سکوت، و نسیم خنک، صدای کلاغ های پر طمع، و گریه ی بچه ی تخس …. “بابایی” بچه رو خوابونده بود یا سرش رو گرم بازیچه هاش کرده بود. یه گورستان سرد برای آرزو های محال درست کرد. و اونجا .. با ۹۳ روبرو… Continue reading ملاقات

پتروشیمی

توهم است یا سوال گذشته اند ماه و سال دلم مدام با طپش معلق است در خیال دل رمیده دور شد ز عرض و طول ، از جمال چنین سبک خرام رام چرا شدست این محال بکش ، تمام شد نفس تو فکر مرده کن حلال سرود آخرین به دل … پتروشیمی Mohammad Hossein Ebrahimzadeh… Continue reading پتروشیمی

ویلن

مرا خورشید و مه انکار کردند / تن نالان من افگار کردند لباس عافیت از دل دریدند/ گل امید من را خوار کردند یل دستان و رستم وار بودیم / چنین بیچاره ما را زار کردند کلام ما به خون خواهی کشیدند / سر طفلان دل بر دار کردند الف در بیت آخر چشم تر… Continue reading ویلن