حوضچه اكنون

من در كنار حوضمدر پاركو مي نويسماز بازي كودكانه ي يك رويااز شميم تبسم يك آبشاراز مرور لحظات بكراز جمود شريان راهو مي نويسم از گلهاكه ساده چيده ميشوند از نگاهو ترديد بازخورد يك حشرهو خسته ام مانند يك گل بر زمين چمناز شمايل تاريك تنديساز غرش طوفان بي دردو خوابهمچون غمدر ارابه ي آرزوها… Continue reading حوضچه اكنون

بازی الحمدلله

به نام خدا این بازی به صورت چند نفره هم امکان پذیر است. هر بازی کن به نفر بعدی یک خبر بد ( و شاید ترور شخصیتی) می دهد. و نفر بعدی با گفتن الحمدلله نکات مثبت آن خبر را به همه گوشزد می کند. مثال : –          هم اتاقی جدیدت… Continue reading بازی الحمدلله

آن وقت …

وقتی که مرا خواب در آغوش کشیده وقتی به لبت، میوه ی یک بوسه رسیده وقتی کمر همت من گشته خمیده یا رشته ی فکرم، گرهِ کور،تنیده وقتی که ز تو، رنگ ز رخسار پریده از محبس افکار، دگر، بال رهیده جان در طلب مهر تو “جان کاه” خریده از دیده شده اشک روان، زانچه… Continue reading آن وقت …

Published
Categorized as شعر

گاهی …

گاهی … گاهاً پیش میاد آدم کارت حضور و غیابش رو فراموش کنه با خودش بیاره. باید فرم “اعلام عدم ثبت ساعت حضور و غیاب” رو پر کنه. گاهاً اسم آقای سعادتی رو به عنوان مرور کننده و حامی پروژه توی RD020 می‌نویسه. و باید در ورژن بعدی اصلاحش کنه. گاهی به تک طینت صلصال… Continue reading گاهی …