در طلبت آمدهام بر خروش زآتش رویت نه غریب است جوش دستم اگر پاره شد از اشتیاق رخ بنمایان و گناهم بپوش قامت رعنات چو دیدست سرو تا ابدالدهر بمانده خموش گوشه ی چشمی بنمایی اگر صبر و قرارم برود همچو هوش چشمم اگر کور شد از دوریت بهر قدمهات به راه است گوش لب… Continue reading خموش