باز به یاد آمدم، صورت و روی نگار
جان به خروش آمده زین هنر کردگار
خاطرم از دست رفت در طلب روی او
سرو روانم ببین، روی همیشه بهار
دست دعا برکشم، آز و طمع میکشم
روی تو را می کشم ، هدیه ی پروردگار
حاکم و والی من ، بهتر خوبان من
اوست خداوند من داده تو را یار وار
هرچه بگویم ز او بیش شوم شرمسار
داد چه نیکو به من خلعت روز بهار
هیچ برازنده اش زین همه نتوان شنید
با همه کوتاهیم هستمش امید وار
اوست که داده به من یار عزیزم نگار
اوست مرا خواب و خور اوست خمار و قرار
ای که تویی یار من دلبر دلدار من
باش همی بنده اش، این سخنم یادگار
یاور شیرین سخت چهره ی خورشید وار
در طلب روی تو روز برفت از شمار
یار عزیزم تویی دختر شام خزان
در همه رفتار تو هست نشان وقار
هر شبمت شد سحر، ای سحرم بی خبر
از دل من رخ متاب می شومت غمگسار
این همه گفتم به تو هدیه ی میلاد تو
از پی تقدیر تو، ای می شیرین گوار
دادمت این دل به دست، هدیهای از سوی مست
نشکنیش چیره دست، ساختهام از غبار
نیمه برید این سخن دوست تو دانیال
ساده کنم این همه،… دوستت دارم نگار
محمد حسین ابراهیم زاده