روز اول تکلان توس

Categories

روز اول تکلان توس

دیشب برای اولین بار پرواز کردم. خیلی خوش گذشت.گرچه با همه اون چیزی که توی تصوراتم بود فرق داشت. اما خوش گذشت. یه اتبوس بزرگ بود که صندلی هاش از وی آی پی بدتر بود. فقط خیلی سریع تر حرکت میکرد و مهمان داراش خانم هم توشون بود. والبته خیلی مهربان بودند. بعد از اینکه هواپیما بلند شد از زمین یکی گفت “سلامتی خودت و اون راننده صلوات…” اینقدر  خندیدم… رفتم دستشویی ، دیدم آخر هواپیما خالیه . از مهموندار ( خانم خلبان!) اجازه گرفتم نشستم همونجا! تازه پشتی و پتو و آب و همه چیم آورد واسم. تازه یکی شون گفت میتونی پشتی و پتو رو ببری اما اون یکی گفت نه !
بگذریم.(دین … دین … دین!) حدود 1 صبح بود رسیدم مشهد. به آقای رش اکبر پور زنگ زدم. گفت هنوز پرواز نکرده! قرار بود یه ساعتی زود تر از من برسه ولی حدود 3 صبح رسید.خوابگاه قشنگی بود.همه چیزش جور بود. البته بجز ماشین لباس شویی!یه حمام دبش هم رفتم.خوابگاه یه خونه بود توی طبقه 11 از واحد های فیروزه که فکر کنم مال تکلان توس باشه. کلیدش رو دیروز خانم قلی پور بهم دادند. همه چیزم ازشون پرسیدم بجز اینکه صبح فردا چطور برم!!! اول که وارد میشی باد گرم داخل صورتت رو نوازش میده . هنوز خونه هه بوی نوی میده.یه پذیرایی بزرگ مبله با یه تلوزیون کوچیک و میز نهار خوری 6 نفره توی نور زرد چراغاش پیداس. ونمای زیبای شهر مشهد  که البته توی نمای خوابگاه حرم نیست.فرش های زمینه فیروزه ایش کف پات رو نوازش میدند و به گرمی از ورودت استقبال میکنن. دو تا اتاق خواب داره توی هرکدوم سه تا تخت آنکارد شده راحت فنری و از این شوفاژا که سشوارم هست!چوب لباسی هم نداره! حولت بعد از حموم باید دست درکمد ها رو ببوسه! توی تراس هم ماه * واره همسایه بالایی هست! سیمش رفته رو به بالا اما خودش رو به قبلس! دقیقا آرزوی هر مسلمان! رو به قبله باشی ولی سیمت به بالا وصل باشه!!  آب گرم خوبی داره توی حموم اما حمومش بزرگه و اینقدر سوراخ سنبه داره که به این سادگی گرم نشه! اما وانشم همش چشمک میزنه که منو پر کن! توی آشپز خونش همه چیز نوه . یه مایکروویو نقه ای یه گاز 5 شعله فر دار ظرف شویی و کابینت ها و کتری و قوری و سموور و البته قابلمه!
 تا حالا یه هفت هت(هزار تومن) واسه خونه – فرودا دادم و یه 9 هت واسه فرودگا- خوابگاه که فاتورم گرفتم. تا پنج شنبه اینجام.
صب مث هر روز 7 پا شدن . نمیدونستم باس چیکار کنم. کی میاد دنبالمون یا باید کجا بریم.آرش هم که خواب بود.صداش زدم مهندس باید کجا بریم؟ کی میاد دنبالمون؟ چپ چپ نگام کرد و خوابید. فکر کردم پس حتما هرکی بیاد ، میاد زنگ در رو مزنه دیگه! لباسام رو پوشیدم و یه چرتی زدم. ساعت 8 که بود صدای زنگ موبایل بیدارم کرد. شماره ناشناس بود از اصفهان. بر نداشتم. رفتم مهندس رو صداش زدم.اول بیدار نشد. باز صداش زدم. از جا پرید گفت ساعت چنده؟ گفتم. فهمیدیم که دم در حدود 30 دقیقس منتظرمونن.به سرعت رفتیم واسه عذر خواهی  . اونی که زنگ زده بود باز زنگید. خانم قلی پور بودند! شاکی که چرا نرفتید په! عرض کردم ماجرا رو.
الانم توی کارخونم. دو تا کارشناس های هندی اینجان پیشمون. هنوز درست حسابی نشده جلسه بگذاریم.کار دارن.اما سر حرف باز شده. دقیقا لهجه هندی دارن!!( په نه په … خوزستانین دارن ادای هندی ها رو در میارن بخندیم روحیه مون شاد شه!) آقای اکبر پور ماژول تولید و برنامه ریزیه.
خوب فعلا تا بعد از ظهر
الحمد لله رب العالمین
Mohammad Hossein Ebrahimzadeh
محمد حسین ابراهیم زاده

Leave a comment

Your email address will not be published. Required fields are marked *


The reCAPTCHA verification period has expired. Please reload the page.