حالا متوجه میشم، چرا احتمال وقوع جرم بین مجرمین بیشتره. وقتی ب ی چیزی عادت کنی، آبروت سر ی موضوعی بره، و مخصوصا جریمشو ک ببینی واست قابل تحمل باشه… دیگه واست عادی میشه.
سال گذشته ک اول اومده بودم باسا، هر روز صب سر ساعت کارت میزدم. حتی اگه شبش خوابمم نبرده بود، سر ساعت میرفتم. اما حالا حدود ۲ ماهه واسم دیگه مهم نیس. شبا تا دیر وقت بیدارم ب چرند و فیس بوک و روزا خواب میمونم.
ن از کم شدن حقوق میترسم، نه از نگاهای شماتت بار همکارا. البته سخت ترین مرحلش رد کردن بابا و مامانه! ک اینقد قر میزنن و فقط حق سکوت داری. آخه کامل حق با اوناس! میگن این چ موقع سر کار رفتنه و …
شاید دیگه ب کارم علاقه ندارم. یا شاید اصلا ب کار علاقه ندارم. دیگه روتین شده.
کارا هم خیلی کم شده. دو تا ایشوی متالینکی دارم و تمام!
ی مدتم هست پیله کردم ب crm اما چ فایده؟ مطالعه پوس آدمو میکنه.
در فکر ی تغییر پر هیجانم.
خدایا… من ب هر خیری از جانب تو فقیرم…
محمد حسین ابراهیم زاده