همچنان شب ک شمشیر ز گیسوی شما آخته بود
یا مث روز ک از روی تو بر چشم ترم تاخته بود
همچنان خوشه ی امید درون صدف صاف نسیم
ک ب مژگان هوا خربزه انداخته بود
چو خروسی ک سر صبح فلک اربده زد
یا چو پروانه ک رنگ از پر خود باخته بود
غم تو صحبت امروز ب فردا ک رساند
یاد تو رعشه بر اندام تر انداخته بود
یاد آن بوسه ک لب قفل و کلیدش در قلب
یاد آن قلب ک از ضربه کشش ساخته بود
گرچه دل رفت ز صحرای جنون رخ و نور
قصه غصه ی تو باش درآمیخته بود
Mohammad Hossein Ebrahimzadeh
محمد حسین ابراهیم زاده
محمد حسین ابراهیم زاده