عوض کنیم…

Categories

امشب میان نقبره ها راه می روم/ باید که شیوه ی زیستنم را عوض کنم

شعری از آقای علی داوودی همراه شعر طنزی از آقای ناصر فیض

باید که لهجه کهنم را عوض کنم

این حرفِ مانده در دهنم را عوض کنم

یک شمعِ تازه را بسرایم از آفتاب

شمع قدیم سوختنم را عوض کنم

هرشب میان مقبره ها راه می روم

شاید هوای زیستنم را عوض کنم

بردار شعر های مرا مرهمی بیار

بگذار وصله های تنم را عوض کنم

بگذار شاعرانه بمیرم از این سرود

از من مخواه تا کفنم را عوض کنم

من که هنوز خسته باران دیشبم

فرصت بده که پیرهنم را عوض کنم

علی داوودی

 

باید که شیوه ی سخنم را عوض کنم

 شد، شد، اگر نشد، دهنم را عوض کنم

 گاهی برای خواندن یک شعر لازم است

روزی سه بار انجمنم را عوض کنم

 از هر سه انجمن که در آن شعر خوانده ام

 آنگه مسیر آمدنم را عوض کنم

 در راه اگر به خانه ی یک دوست سر زدم

 این بار شکل در زدنم را عوض کنم

 وقتی چمن رسیده به اینجای شعر من

 باید که قیچی چمنم را عوض کنم

 پیراهنی به غیر غزل نیست در برم

 گفتی که جامه ی کهنم را عوض کنم

 دستی به جام باده و دستی به زلف یار

  پس من چگونه پیرهنم را عوض کنم

 شعرم اگر به ذوق تو باید عوض شود

 باید تمام آن چه منم را عوض کنم

 دیگر زمانه شاهد ابیات زیر نیست

 وقتی که شیوه ی سخنم را عوض کنم

 مرگا به من که با پر طاووس عالمی

 یک موی گربه ی وطنم را عوض کنم

 وقتی چراغ مه شکنم را شکسته اند

 باید چراغ مه شکنم را عوض کنم

 عمری به راه نوبت خودرو نشسته ام

 امروز می روم لگنم را عوض کنم

 تا شاید اتفاق نیفتد از این به بعد

 روزی هزار بار فنم را عوض کنم

 با من برادران زنم خوب نیستند

 باید برادران زنم را عوض کنم

 دارد قطار عمر کجا می برد مرا؟

 یارب! عنایتی! ترنم را عوض کنم

 ور نه ز هول مرگ زمانی هزار بار

 مجبور می شوم کفنم را عوض کنم

ناصر فیض

عوض کنیم…

Mohammad Hossein Ebrahimzadeh
محمد حسین ابراهیم زاده

Leave a comment

Your email address will not be published. Required fields are marked *


The reCAPTCHA verification period has expired. Please reload the page.