بازیگرم و نقش تئاترم همه حرف است |
تاثیر پذیری من از سایه و برف است |
گاهی بشوم دستخوش عشق فلان فرد |
گاهی بشوم سنگ دل و آهن و خونسرد |
گه تیر زنم بر قدح سرخ و سر شاه |
گه کافرم و نیست سرم در طلب راه |
گه نوح شوم رفته جهان یکسره در آب |
فرعون بشوم قاتل خود یافته در خواب |
گاهی خوزه ام ، صندلی ام ،گاه دکارتم |
گه جار چیم طبل زنم ، اتیکت و کارتم |
شوریده ی ره چون برسد جاهل شهرم |
در مجمع خوبان ادب عالم دهرم |
نقشم نکند نقش دگر درخور تاثیر |
ذهنم نکندآنچه بگویم به تو درگیر |
هر بار شود بازی من بهتر و بهتر |
هر نقش پذیرم شده سلطان ، نشود، خر! |
از جمع تماشاچی خود رنگ نگیرم |
باشند چه بهتر ، نبود بنده نمیرم!! |
اصلا اگرت راست بخواهم که بگویم |
جز صحنه و همکار از این پرده نجویم |
هرگز نرود صحنه ی ما پرده ی پایان |
خوابیدن نقشی بدهد بر دگری جان |
انسانم و روحم به مثل کاسه و ظرف است |
بازیگرم و نقش تئاترم همه حرف است |